آموزه هاي قرآني و وحياني چه تحليلي از رستاخيز جسماني به دست مي دهد؟ رجعت چه معنا و مفهومي جديدي به آن مي بخشد؟ و چرا اصلا قرآن مسئله رجعت را مطرح مي سازد و در آيات بسياري به مصاديقي اشاره مي كند كه در گذشته اتفاق افتاده است و آن را گزارش مي كند؟ اين نوشتار تلاشي است تا اين معنا و مفهوم دانسته شود و به اين پرسش ها در حد امكان محدود اين نوشتار پاسخي قرآني داده شود. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
يكي از مباحث مهم كه فلاسفه و عقل گرايان و حتي شهودگرايان عقل دليل، در برابرش زانوي ناتواني زدند به حكم امر فوق عقل، از بيان كيفيت آن درمانده شده اند، معاد جسماني است.
بوعلي سينا فيلسوف به نام ايراني در نهايت به حكم پذيرش آموزه هاي وحياني رستاخيز، جسماني را مي پذيرد و از اثبات آن از راه عقل و منطق فرو مي ماند تا به اين روش اقرار كند كه همه چيز دنيا و غيب و شهود را نمي توان به عقل دريافت و تنها راه براي اثبات هر چيز و همه چيز عقل نيست واين كه عقل و فلسفه راهي از راه هاي رسيدن به حق و حقيقت است. اين گونه است كه سه دسته از باورها را دست كم براي خود مي سازد، باورهايي كه راهي براي تجربه و عقل نيست و باورهايي كه از اين دو راه قابل دسترسي است. در اين ميان بودند و هستند كساني كه در راه تاويل گام برمي دارندو مي كوشند تا با تصرف در مفهوم جسم آن را از حوزه جسم مادي محض كه در دنياست بيرون ببرند و معاد و رستاخيز جسماني مشابه اي را بازسازي نمايند. از اين رو كه جسم برخلاف جسد مراتب دارد و ماده را اشكال و انواع و مراتب متفاوتي است. هوا و مولكول هاي آن و نيز عناصري كه جنيان از آن ساخته شده اند و يا عالم برزخ و عالم مثال منفصل از آدمي (يعني عالمي كه همانند عالم روياي آدمي است ولي بيرون از انسان و تخيل و روياي وي وجود دارد) وجودات و جهاني است كه جسماني و مادي هستند ولي تفاوت هايي نيز با جسم محسوس و ملموس ما دارند. اين گونه است كه معاد جسماني را به مرتبه اي ديگر مي برند تا از رستاخيز جسم مادي محض رهايي يابند، زيرا آنان مي كوشند تا به عقل به مفهوم خاص خودشان دنيا را تحليل كنند و همانند حس گرايان نوعي عقلانيت خاص به تفسير رستاخيز معاد جسماني بخشند.
براي تشكيل قياس منطقي و تحليل عقلاني از مسائل نيازمند صغرا و كبرايي با شرايط و خصوصياتي مي باشيم كه منطقي ها آن را براي رسيدن به نتيجه درست و صحيح و اشكال سه گانه منتج بيان كرده اند. در اين ميان نقش كبراي قضيه بسيار مهم و اساسي است. كليتي كه بايد آن را به طرق قطعي به دست آورده و در قضيه قرار دهيم تا بتوانيم صغري و امر جزيي را بر آن بار كنيم.
همه كساني كه با قرآن و آموزه هاي آن سرو كار دارند با دلايلي كه مطرح مي كنند قرآن و گزاره هاي آن را به عنوان حجت در كبراي قضايا به كار مي گيرند. در اين نوشتار نيز همين روش به كار مي رود و آموزه هاي وحياني و گزاره هاي قرآني به عنوان كبراي قضيه در قياس منطقي به كار گرفته مي شود. بنابراين داستان هايي كه در آيات مختلف بدان اشاره مي شود تنها بيان مصاديق جزيي نيست بلكه گزاره كلي و كبراي منطقي است كه مي توان از آن در قضيه اي براي اثبات كليت رستاخيز جسماني استفاده كرد. اگر در اين آيات نمونه هايي از رجعت و بازگشت به دنيا مطرح مي شود خود به عنوان «ادل دليل علي امكانه وقوعه؛ بهترين دليل و شاهد بر امكان تحقق چيزي كه همان تحقق و وقوع آن است» مي باشد، بنابراين در اين آيات رستاخيز جسماني اثبات مي شود و مي توان از آن دليلي كلي به دست آورد كه مراد از رستاخيز جسماني چيست و چه معنا و مفهومي از آن مراد خداوند از مفهوم رستاخيز انسان است. بنابراين لازم است كه پيش از نتيجه گيري در اين باره نگاهي به آيات رجعت و مفهوم آن شود.
رجعت در لغت عربي به معناي بازگشت آمده است. اين واژه در كاربردهاي اصطلاحي قرآن و كلام اسلامي به ويژه شيعي به معنا و مفهوم بازگشت مردگان به دنيا قبل از قيامت است؛ بنابراين با بازگشت به دنيا پس از قيامت و در رستاخيز تفاوت دارد. تفاوتي كه در اين جا به نظر مي رسد تنها در مسئله زمان وقوع اين بازگشت و رجعت است؛ به اين معنا كه بازگشت مردگان و زنده شدن آنان در دو زمان ممكن است اتفاق بيافتد: يكي زماني پيش از رستاخيز و قيامت است و آن زماني است كه هنوز جهان از هم فرو نپاشيده است و نظام دنياي كنوني برقرار مي باشد و ديگري كه پس از فروپاشي نظام دنيا و نفخ صور تحقق مي يابد و به تعبير قرآن پس از تبدل و به زمين به آسمان و زميني ديگر تحقق مي بايد: يوم تبدلت الارض غيرها و السموات. از اين بازگشت و زنده شدن دوباره در پس از قيامت به نام رستاخيز انسانها ياد مي شود.
گزارش هاي قرآني تفاوتي ديگر ميان رجعت و رستاخيز بيان مي كند. به اين معنا كه رجعت امري است كه بارها اتفاق افتاده است ولي رستاخيز هنوز تحقق نيافته ولي تحقق آن صددرصد يقيني و قطعي است و از اين روست كه قرآن هرگاه از قيامت و رستاخيز در آيات قرآني سخن به ميان مي آورد از فعل ماضي استفاده مي كند تا با اين شيوه كاربرد وقوع حتمي آن را گوشزد كند.
نكته ديگري كه در گزارش هاي وحياني قرآن يافت مي شود؛ وقوع معاد و رستاخيز براي همگان است به گونه اي كه كسي از آن رهايي ندارد و همگان از جن و انس به نفخ صور دوباره برانگيخته مي شوند و همانند گياهان كه از زمين هنگام بارش باران بهاري جوانه زده و از خاك بيرون مي آيند آدمي نيز اين گونه از گورهاي خويش برمي خيزند؛ اما رجعت تنها براي گروه و يا اشخاص خاصي اتفاق مي افتد و آنان پس از بازگشت دوباره جان به جان آفرين تسليم مي كنند و مرگ دوباره اي را مي چشند. اين گونه است كه دست كم براي ايشان دو مرگ و سه زندگاني است. بنابراين براي آنان پيش از رستاخيز به تعبير قرآني دو مرگ و دو زندگاني است.
چنان كه گفته شد رجعت به معناي بازگشت به دنيا پيش از قيامت و رستاخيز همگاني است. (مفردات راغب ص 342)
در اصطلاح كلامي شيعي براساس روايات معتبر و متواتر قطعي كه از امامان معصوم(ع) نقل شده است برخي از شيعيان كه از دنيا رفته اند در حكومت عدالت محور و جهاني حضرت مهدي(ع) به دنيا برمي گردند تا به ثواب ياري و كمك وي نائل شوند و از مواهب دولت و حكومت وي در دنيا بهره ببرند؛ چنان كه برخي از دشمنان آن حضرت(عج) نيز به دنيا بازگردانده مي شوند تا پيش از رستاخيز در همين دنيا از ايشان انتقام كشيده شود و مردم عصر ظهور به رستاخيز اطمينان يافته و زخم انتقام الهي را نسبت به دشمنان خدا و پيامبر(ص) در دنيا ببينند و دشمنان به برخي از كيفرهاي اعمال زشت و ناپاك خود برسند.(مجمع البيان ج 7 و 8 ص 367و نيز علم اليقين في اصول الدين ج2 ص 100)
آيات بسياري بر امكان رجعت و برگشت به دنيا پيش از رستاخيز و نابودي نظام دنياي كنوني وارد شده است. چنان كه گفته شد بهترين و كامل ترين شاهد بر امكان هرچيزي همان وقوع و تحقق خارجي آن است. قرآن با بيان نمونه هايي از رجعت درگذشته مي كوشد نه تنها امكان بلكه وقوع عيني آن را در گذشته گزارش كند.
ازجمله مي توان به گزارش قرآن درباره پرندگان حضرت ابراهيم (ع) اشاره كرد. آن حضرت با آن كه به رستاخيز ايمان داشت از خداوند خواست تا براي روشن شدن معاد جسماني و بازگشت روح به تن مردگان و از خاك بر آمدن آنان در دنيا نمونه اي را نشان دهد.
از اين روست كه آن حضرت(ع) مامور مي شود تا پرندگاني را بكشد و آنان را خرد و خمير كرده و گوشت ها و استخوان هاي آنان را به هم تركيب كند و آن گاه هر يك را بر سر بلندي گذاشته و نام هر پرنده اي را بخواند تا دوباره اين گوشت هاي به هم آميخته جدا و دوباره هر يك به شكل خويش در آيد (بقره آيه 260)
از ديگر نمونه هايي كه قرآن بيان مي كند داستان جواني است كه در بني اسرائيل كشته شده و ميان اسباط اختلاف و درگيري پديده آمده و به عللي مشكلاتي براي حضرت موسي(ع) ايجاد شده بود. درآن زمان خداوند از طريق حضرت موسي (ع) به مردم پيغام مي دهد كه اگر مي خواهند قاتل شناخته و درگيري و نزاع پايان يابد گاوي را بكشند و آن را به مرده بزنند تا زنده شود. ولي برخي از كساني كه منافع آنان با شناخت قاتل به خطر مي افتاد به مخالفت برخاسته و درباره خصوصيات و ويژگي هاي گاو سخن گفتند. اين گونه است كه كار بر ايشان سخت تر شد و در نهايت گاوي با خصوصيات و ويژگي هاي انحصاري انتخاب شد و بر مقتول زده و او زنده و قاتل خويش را معرفي كرد. (بقره آيات 55 تا 73)
سومين نمونه از رجعت و بازگشت به دنيا كه قرآن آن را نقل مي كند داستان عزيز است. وي كه پيش از هجوم و يورش بخت النصر به بيت المقدس مي زيست. روزي بر قريه اي گذشت كه آثاري از زندگي نمانده بود. و همگان به بيماري و يا عللي كشته و نابود شده بودند و خانه هايشان خرابه گشته بود. در اين زمان وي از خود پرسيد كه چگونه امكان بازگشت به دنيا براي اين هايي كه مرده و گوشت و استخوانشان خاك و پراكنده گشته است وجود دارد.
خداوند جان وي را گرفت وپس از صد سال از مرگ او را زنده كرد و از او پرسيد كه چند روز است كه درنگ كردي؟ او گفت: به نظر مي رسد روزي و يا نيم روزي اين جا درنگ كرده بودم. خداوند به او فرمود كه پيش از صد سال است كه دراين جا درنگ كرده اي و براي اين كه نشانه اي از خدا براي خود و ديگران باشي و آنان نيز به رستاخيز و معاد جسماني ايمان آورند تو را برمي انگيزم. سپس به او فرمود به خر خود بنگر كه چگونه استخوان هاي آن را گرد مي آوريم و بر آن گوشت مي پوشانيم. (بقره آيه 259)
اين شخص همان پيامبري است كه پس از زنده شدن به ميان مردم خود باز مي گردد كه تورات از ميانشان گم شده بود و نسخه اي از آن را نداشتند و بخت النصر ايشان را كشته بود. پس از آن جايي كه تورات را در سينه داشت و به اعجاز خداوند دوباره به زمين و دنيا بازگشته بود تورات را براي ايشان مي نگارد.
مورد چهارمي كه قرآن براي رجعت و بازگشت به دنيا پيش از رستاخيز بيان مي كند زنده شدن مردگان بني اسرائيل است. اينان همان كساني بودند كه حضرت موسي (ع) انتخاب مي كند و با خود به كوه طور مي برد ولي در آن جا به دليل گستاخي و درخواست ديدار خدا مورد اصابت صاعقه و آذرخش قرار مي گيرند و كشته مي شوند. آن گاه كه حضرت موسي (ع) از بيهوشي مي رهد از خداوند مي خواهد كه آنان را برانگيزاند. (بقره آيه 55و 56)
از رجعت هاي گروهي مي توان به رجعت هزاران نفر از بني اسرائيل پس از مردن ايشان اشاره كرد كه در آيه 243 سوره بقره به آن اشاره شده است.
داستان اصحاب كهف مهم ترين و آشناترين داستان رجعتي است كه همگان از آن آگاه هستند.
جواناني كه به سبب ايمان مسيحي ناچار شدند كه تا از خانه و كاشانه خويش بگريزند و به غار پناه برند و سيصد سال قمري در آن جا بمانند و مرگ آنان را چون خواب بربايد. پس از سيصد سال دوباره زنده شده و به دنيا بازمي گردند و به ميان قوم مي روند. (كهف آيات 9 تا 18)
داستان زنده كردن مردگان معاصر عيسي (ع) از مشهورترين داستان هاي رجعت و بازگشت جسماني به دنيا پيش از قيامت و رستاخيز است كه خداوند آن را به عنوان معجزه هاي حضرت عيسي (ع) درآيات 49 سوره آل عمران و نيز 110 سوره مائده بيان مي كند.
قرآن مجيد در آيات بسياري به مساله رجعت خوباني چون امامان (ع) و شهيدان و نيز زشتكاران و بدكاران اشاره كرده است.
قرآن در آيه 85 سوره قصص به رجعت امامان (ع) اشاره مي كند. امام سجاد (ع) درباره آيه مي فرمايد: پيامبر و امير مومنان و امامان (ع) به سوي شما باز مي گردند. (تفسير نورالثقلين ج 4 ص 144 حديث 126)
اين روز آن چنان مهم وتاثيرگذار در بينش و نگرش مردمان زمان بازگشت است كه خداوند از آن به ايام الله ياد مي كند. (ابراهيم آيه 5) و امام باقر (ع) در تفسير ايام الله مي فرمايد: ايام الله سه روز است كه از جمله آن ها روز رجعت و بازگشت مردگان پيش از قيامت است. (خصال صدوق ص 108 و نيز تفسير نورالثقلين ج 2 ص 526 ح 7)
در روايتي از امام صادق (ع) يوم الاشهدا و روز نصرت و ياري پيامبران كه در آيه 51 سوره غافر از آن ياد شده است همان روز رجعت پيامبر(ع) به زمين پيش از قيامت دانسته شده است. (همان ج 4 ص 526 ح 69)
درباره رجعت شهيدان به دنيا امام باقر(ع) آيه 156 و 158 سوره آل عمران را دليل خود قرار مي دهد و مي فرمايد: شهيدان پس از كشته شدن دوباره به دليل همين آيه به دنيا باز مي گردند و از نعمت هاي دنيوي بهره مند مي شوند.(بحارالانوار ج 53 ص 66 ح 58) از رجعت علي (ع) كه در برخي از آيات از وي به دابه الارض نيز ياد شده است در بسياري از روايات سخن به ميان آمده است. آن حضرت در آستانه رستاخيز درحكومت آخر الزماني به دنيا مي آيد و حكومت مي كند. (تفسير قمي ج 2 ص 131 و نورالثقلين ج 4 ص 97)
اما درباره رجعت كافران مي توان به آيه 77 سوره مومنون و نيز 10 و 11 سوره غافر اشاره كرد كه روايات تفسيري مانند روايت صادقين(ع) مراد را عذاب در دنيا براي ايشان مي شمارد. (الميزان ج 15 ص 52 و نيز مجمع البيان ج 7 و 8 ص 181 تفسير قمي ج 2 ص 259)
در روايتي از امام صادق (ع) ذيل تفسير آيه 83 سوره نمل از حشر گروهي از مردم در دنيا به معناي رجعت ياد شده است و گفته اند كه مقصود از حشر اين گروه در قيامت نيست بلكه مراد حشر ايشان در دنيا و پيش از قيامت است. (مجمع البيان ج 7 و 8 ص 366 و نورالثقلين ج 4 ص 100)
گروهي از تكذيب كنندگان آيات الهي از هر امتي نيز رجعت خواهند داشت و در دنيا عذاب خواهند شد.(نمل آيات 83 و 84 و روايات تفسيري نور الثقلين و مجمع البيان ج 7 و 8 ص 366)
هدف و فلسفه رجعت تكذيب گران به دنيا پيش از قيامت محاكمه و مجازات آنان و آگاهي عصر آخر زماني نسبت به معاد و قيامت و حساب و كتاب آن جاست. (نمل آيه 83 و 85)
البته زمان رجعت بر اساس آيات قرآن (بقره آيه 3) از امور غيبي است كه مي بايست بدان ايمان آورد و باور داشت.
به هرحال رجعت شاهدي كامل بر امكان رستاخيز جسماني است كه اتفاق خواهد افتاد. هر چند كه عقل فلسفي و منطقي نتواند به درستي كيفيت آن را درك كند و يا امكان و وقوع آن را اثبات نمايد. از اين روست كه مي بايست دراموري از اين دست كه امري وراي طور العقل و فوق العقل ناميده مي شود به گزاره هاي قطعي قرآن ايمان آوريم و آن را مانند هزاران امري بدانيم كه وجود دارد ولي از كيفيت آن آگاهي نداريم.